جدول جو
جدول جو

معنی خاک مقل - جستجوی لغت در جدول جو

خاک مقل
(کِ مُ)
مقل مکّی. رجوع به مقل مکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاک مال
تصویر خاک مال
مالیدن خاک به چیزی، به ویژه ظروف، برای شستن آن، کنایه از خوار و ذلیل کردن
فرهنگ فارسی عمید
مالیدن با خاک، کنایه از ذلیل و خوار و با لفظ ’کردن’ و ’دادن’ و ’خوردن’ مستعمل است، (آنندراج) :
چنان چست و چابک نهد دست و پا
که نعلش دهد خاک مال هوا
وز آن میخورد سایه این خاک مال
که یکجای باشد قرارش محال،
ظهوری (از آنندراج)،
کی بمردن آسمان از خاکمالم بگذرد
بالم از پرواز چون ماند پر تیرم کند،
صائب (از آنندراج)،
بر گوهرم غبار یتیمی فزون شود
چندانکه چرخ بیش دهد خاک مال من،
صائب (از آنندراج)،
صبح نشاط ما شده با شام غم یکی
ناخورده خاک مال زمین آسمان ما،
منیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
قریه النمل، مأوای موران و جای فراهم آمدن خاک آن
لغت نامه دهخدا
(کِ مُ عَلْ لَ)
خاک مطبق. کرۀ زمین. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری). رجوع به خاک مطبق شود
لغت نامه دهخدا
عمل خاک مال کردن و خاک مال شدن
لغت نامه دهخدا
(عَ)
خام رای. ناقص رای. آنکه سودای ناپخته در سر پروراند. نعت است مر صاحب رای خام را
لغت نامه دهخدا
شیله ای است بفاصله 28500 گزی در جنوب غرب قریۀ نیک در علاقۀ حکومت درجۀ 4 یکاولنگ مربوط بحکومت کلان دایزنگی ولایت کابل. آب آن به دریای سر جنگل میریزد. جایگاه آن بین خط 66 درجه و 40 دقیقه و 38 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاک معلق
تصویر خاک معلق
خاک دراوی: زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خام عقل
تصویر خام عقل
نابخرد کانا
فرهنگ لغت هوشیار
شستن ظرف با خاک و آب برای از بین بردن چربی
فرهنگ گویش مازندرانی
خوش پیمان، متعهد
فرهنگ گویش مازندرانی